بهار پرده بر انداخت روی نیکو را
نمونه گشت جهان بوستان مینو را
یکی در ابر بهاری نگر ز رشتهٔ صبح
چگونه می گسلد دانه های لولو را
سفر چگونه توان کرد در چنین وقتی
ز دست چون بتوان داد روی نیکو را
به باغ غرقهٔ خون است لاله دانی چیست
ز تیغ کوه بریده است روزگار او را
بیا که تا به چمن در رویم و بنشینیم
ببوی گل بکف آریم جام گلبو را